کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : عماد بهرامی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

قُل میخورد به چشمۀ چشمان او سبو            می‌جوشد از شراب لبش ذکر حق و هو
اول قـتـیل نسل بـنی هـاشم است او            بـر دشمنـان جـاهـل آل عـلـی بـگـو


بی‌مـایه‌ها زمان فـراغـت سـر آمده
بیچـاره می‌شـویـد، عـلی اکـبر آمـده

آمـد صفا و روشنیِ عـرش کـبـریـا            خُلق و مرام و منطق او مثل مصطفی
آئیـنـه‌ایست رو به جـوانیِ مرتضی            او سفـره دار می‌شود از بعد مجتبی

شهـر مدیـنه عـبد مـرام عـلـی شود
بعد از کریم سفره به نام عـلی شود

این شعله‌ها به عشق علی پا گرفته است            عشقش قیامتی ست که بالا گرفته است
عطر خوشش زمین و زمان را گرفته است            امشب مدینه بوی مسیحا گرفته است

با اشک شوق غرق تماشا شده حسین
پـیچـید در مدیـنه که بابا شده حسین

معراج چشم های پدر خنده‌های اوست            شبهِ پیمبری که سما زیر پای اوست
آغوش پُر محبت زینب حرای اوست            پشت سر تمام جوانان دعای اوست

باید دعـا کند که بسازد ز ما بُـرِیْـر
از پیرها حبیب و میانـسال ها زهیر

جــانـم فــدای قــاعــدۀ دلــبــریِ او            ای رحـمـت خـدا بـه دل مـادریِ او
الـلـه اکـبـر از نــفـس حــیــدریِ او            آیـد به چـشـمْ قـدرت جـنگـاوریِ او

آمد که بـاز شیـر دلاور نشان دهـیم
خـیبر بیاورید که حـیدر نشان دهیم

این نور جلوه ایست ز پروردگار ما            مهرش نشسته در دل ایل و تبار ما
مهری که قرن هاست شده اعتبار ما            پُر شد به لطف آل علی کوله بار ما

ایران ما ز جـود حـسن شد حسینـیه
با این وجـود نام وطن شد حـسینـیه

مجنون حریف عـشوۀ لیلا نمی‌شود            جز او گره به دست کسی وا نمی‌شود
باید قـبـول داشت که پـیدا نـمی‌شود            آن مرده‌ای که با نفسش پا نمی‌شود

کار من و تو نیـست بیان صفات او
منطق فرار می‌کند از وصف ذات او

در موی او رهاست هزاران هزار گل            گردد به بوی گیسوی اکبر دچار گل
باید فـقط نمود به رویش نـثـار گـل            محو نگـاه ابروی آن گـل عـذار گل

تـا دیـد آفـتـاب رُخـش، بی‌معـطـلـی
شمس جـمـال اکـبر ما گفت، یاعلی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای            پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد            عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد


چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود            بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود

دیدمت جسم تو را بر نیـزه‌ها آویختند            ذره ذره پیکرت را بر زمین می‌ریختند

تا تنت را لمس کردم غصه‌ها آغاز شد            هرکجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد

پـیـکـرت با تیغ های داغ جراحی شده            هرکدام از عضوهایت یک طرف راهی شده

قـاتـل تو نـیـزه‌ها و قـاتل من خـنـده‌ها            لااقـل برخـیـز با عمه بگـو اینجـا مـیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آسـمــان دل اربـاب قــمــر می خواهد            شـجـر طـیّـبـۀ عـشق ثـمـر می خواهد

هرچه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست            هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد


وقت بر لشکر دشمن زدنش فـهـمیدند            جـگـر شیر دو تـا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوتند            پسر این است، پس ای وای،پدرمی خواهد

الفرار از دم شمـشیر بـنـی هـاشمیـان            الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیـبت تیر نگـاهش به عـمـویش رفته            دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته            که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آمـادۀ جـنـگ است ز پـا افـتاده            رزم با دلبـر اربـاب کـمـر می خواهد

هرکه دلـتـنـگ پیمبـر شده اینجا باشد            هرکسی حـیـدر کـرّار اگر می خواهد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

عطر خدا دوباره در عالم وزیده است            کاسه بیاورید که رحمت چکیده است

خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق            از روی بــام خـانـۀ آقـا دمـیـده اسـت


امشب خدا دوباره زمین را بهشت کرد            این هم ز برکـت قـدم نـو رسیده است

خورشید بهـر بـوسه زدن بر قـدوم او            از آسـمـان بـسوی مـدینه دویـده است

واشد گـلی که از ازل الـعـشـق تا ابـد            مانند او مدینه به عـمـرش ندیده است

سجـده بیاورید به شـکـرانـه عـاشقـان            امشب خدا دوباره عـلـی آفـریده است

حال تمام هاشمیان خوب و عـالی است

صد حیف جای حضرت صدیقه خالی است

گرچه حسیـن بود به مـادر شـبـیـه تـر            اکـبـر ولی شده به پـیـمـبـر شـبـیـه تـر

جمع علی و احمد و زهراست این پسر            جاریست مثـل رود به کـوثـر شبیه تر

عـبـاس مرتـضـای دگـر بود تا کنون            اکـبر ولی شده ست به حـیـدر شبیه تر

در بین خاندان علی چون عموی خویش            بـازوی او بـه شـیـر دلاور شـبـیـه تـر

جـان حسین آمد و در عـشـق می شود            بر عمه جان خود دو بـرابر شبـیـه تر

ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است

وقت مدینه رفتن و تبریک گفتن است

یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر            یونس کجاست مونس دلهاست این پسر

عیسی کجاست تاکه بنازد به نسل خود            موسی کجاست ماه دلاراست این پسر

امشب تـمــام آیـنــه ها گـرم مـستی اند            از بسکه با محبت و زیباست این پسر

از یک طرف شبیه ترین به پیمبر است            از یک طرف شبیه به مولاست این پسر

مثل عموی خویش حسن با سخاوت است            از بسکه با کرامت و آقاست این پسر

در اوج گـریه ساکـت و آرام می شود            آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر

این دو نفر چـقـدر به مولا کـشیـده اند

خورشید و ماه را به تماشا کـشیـده اند

بـایــد بـرای مـقــدم او ســر بـیـاورنـد            صدها هـزار بــادۀ کــوثــر بـیـاورنـد

وقتی کـنـار ساحـل دریـاست این پسر            بـاید فـرشـتـه پـولک اخـتـر بـیـاورنـد

هنگام رزم تیغ که در دستهای اوست            بـایـد هــزار لـشـگـر دیگـر بـیـاورنـد

وقـت نـبـرد او؛ پــدر و عـمه و عـمـو            کم مانده است تا هـمـه پر در بیاورند

بــایـد بــرای دیــدن جــنــگــاوری او            صدها هـزار مـالـک اشتـر بـیـاورنـد

بـایـد بـرای دیــدن نــیــروی دست او            او را بـسوی قـلـعـۀ خـیـبـر بـیـاورنـد

وقـتـی برای او عـمـو استـاد می شود

بــازوی او هـر آیـنـه فـولاد می شـود

کـربـبـلا رسیـد و دلـش بـیـقـرار بـود            روی عـقاب؛ حـیـدر دُلـدُل سـوار بود

مـانـنـد رعـد و بـرق به قـلب سپاه زد            لشگر نگو بگو همه جا تار و مار بود

اکــبــر نـگـو بـگــو اســدالله کــربــلا            تیغش که هیچ هیبت او ذوالـفـقـار بود

سربند یاعلی به سرش بستـه بود پس            روز تـمــام لـشـگـریـان شام تـار بـود

هرکس که در مقابل او صف کشیده بود            بـا دیـدنـش هـر آیـنـه فـکـر فـرار بود

از این طرف کنار حرم عمه زینـبش            پیش حسین؛ خـسته و چـشم انتظار بود

 یک مرتبه ز عـالـم بـالا خـبـر رسیـد

آقا برس که عمر عزیزت به سر رسید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

عطر خدا دوباره در عالم وزیده است            کاسه بیاورید که بـاران چکـیـده است

عیسی کجاست تاکه بگیرد نفس از او            موسی کجاست ماه دلاراست این پسر

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : علی زمانیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان باز پُـر قـمر شده است           شب اندوهمان سحر شده است

به همه سائلان نظر شده است           چونكه اربابمان پدر شده است


آمـد از راه قـرص مـاه حسین

دومـیـن حــیـدر سـپـاه حـسین

خُـلق و خـویش پیمبرى دیگر         على اكـبر نه، حـیـدرى دیگر

پـــهــلـــوان دلاورى دیــگــر         تو بـگـو شیر لـشـكرى دیگـر

هست پـیـغـمبـرى سـراپـایـش

به عـمـو رفـتـه قـد و بـالایـش

چـهـره اش مـاه آسـمـان حـرم         سـایـه اش قــوت زنـان حــرم

حـنـجـرش گـرمى اذان حـرم         چـشم بـد دور از جـوان حـرم

مثـل عـبـاس سایـۀ سـرهاست

سـر پـنـاه تـمام خـواهـرهاست

آمـد از هـر نـظـر عـلـى باشد         از هـمـه بـیـشـتـر عـلـى باشد

بـاز هـم یك نـفـر عـلـى بـاشد         چـقـدر این پـسـر عـلـى باشد!

مثل حیدر قویست او عـزمش

چند بـیـتـى بگـویم از رزمش

بـیـن گــرد و غـبــار مـى آیــد         روى مـركـب سـوار مـى آیــد

پــســر ذوالــفــقــار مــى آیــد         حـــیـــدر روزگـــار مـى آیــد

عشق مى ریزد از سر و رویش

ذوالـفـقـار است تـیـغ ابرویش

پـاش تـا در ركــاب مـى افـتـد         دشت در پیچ و تاب مـى افـتـد

سر ز تن بى حساب مـى افـتـد         بـه تـلاطـم عــقــاب مـى افـتـد

بهت درچشمهاى این دشت است

بسكه درحال رفت وبرگشت است

خوب فـهـمـیـده رزم فـن دارد         هـنـر جـنـگ تـن به تـن دارد

فـــنّ از روبـــــرو زدن دارد         این شگرد از عمو حسن دارد

آى لشكر ببین جوان این است

پسر شـیـر نـهـروان این است

خشم او تیغ و نیزه و تیر است         هرنگاهش دو قبضه شمشیر است

چـقـدر رزم او نفس گـیر است         نــوۀ شـیــر غـالـبـاَ شیـر است

تیغ میزد همین كه ازچپ و راست

ازحرم بانگ یاعـلى برخاست

رزم با این جـوان گره خورده         حنجـرش با اذان گـره خورده

در دهان ها زبـان گره خورده         ابـرویش آنچـنان گره خـورده

كه هـمه یـاد حــیــدر افـتـادنـد

یـاد آن روز خـیــبـر افـتــادنـد

رعد و برق است یا كه طوفان است         كه دقـیـقـاً مـیـان مـیـدان است

یا جوان حرم رجز خوان است         روى لبهاى عمه ها جان است

شور و غوغاست در دلش هرچند

دارد اربــاب مى زنـد لـبـخـند

مى رود دشت را به هـم بـزند         وسـط مـعـركـه عــلَــم بــزنــد

خواست تا حرف مى روم بزند         دیـد بـایــد كــمـى قــدم بــزنـد

پیش چشم پدر جوان مى رفت

داشت ازجسم شاه جان مى رفت

رفت در نـیــزه زارها افــتــاد         بـیـن گـرد و غـبـارهـا افــتــاد

زیــر پــاى ســـوارها افــتـــاد         وسـط نــیــزه دارهــا افـــتـــاد

پـاى نـیـزه به پـیـكـرش وا شد

به زمین خـورد اربـاً اربـا شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

رسم رفاقت را ادا کردن چه خوب است            مزد رسالت را ادا کردن چه خوب است

حق ولایت را ادا کردن چه خوب است            روح اطاعت را ادا کردن چه خوب است


من پـیـشـوای خـویـشـتـن را می شناسم

ابـنُ الـحـسـیـنِ وَ الحسن را می شنـاسـم

مـن پـیـرو شـهـزادۀ نـسـل خــلــیــلـم            من پـیـش مرگ یک سلاله  از سلیـلم

مـن شـاکـر درگـاه آن رب جــلــیــلـم            که مُلهَم از روح القدس چون جبرئیلم

تا صحـبـت از شبه پـیـمـبـر میشود باز

خود فـتـح باب وحـیِ داور میـشـود باز

با مرغ دل تا کوی او پر می گـشـایـم            پــر در هـوای آل کـوثـر می گـشـایـم

لب را به تبـریکات دلـبر می گـشـایـم            بـاب سخـن با نـام اکـبـر می گـشـایـم

میگـویم از زلف پـریـشـان و پـری وار

وز آن لب لـعـل دُر افـشـان و علی وار

او را خــدا مـثــل پـیــمـبــر آفــریــده            روح شـجـاعـش را ز حـیـدر آفـریـده

اصل نـهــالـش را ز کــوثــر آفـریـده            امـا کــجــا مـانــنــد اکــبــر آفــریــده

گـویـیـد بـابـا را بـه سـیـمـایـش بـخـنـدد

حـرزی به دست و پـای زیـبـایش ببندد

خُلق عـظـیـمش برتر از پیغمبرانست            خوی کـریـمـش هم تَـرازِ دلـبـرانست

تـدبـیـرهـایـش راهـبُـردِ رهـبـرانست            رفتار و گفتارش ره پیر و جـوانست

هـم قـبـلـه و هـم کـعـبـۀ دلهـاست اکـبـر

هـم مـایـۀ گـرمـی مـحـفـلـهـاست اکـبـر

در مذهب ما جـلـوۀ شاه نجف اوست            آئـیـنـۀ کـردار مـیـرِ لـو کـشف اوست

سر تا بپا، پا تا بسر مجد و شرف اوست            شور و نشاط و شادی و شوق و شعف اوست

پـس بـهـجـت قـلـب حـسیـن بن عـلی را

خـواهـی بـبـیـنـی سِیـر کـن راه ولی را

او را محبین کفوِ عصمت می شناسند            آئـیــنــۀ تــام امــامـت مــی شـنـاسـنـد

پیـغـمبران او را قـیـامت می شنـاسنـد            حتی قـدیـمی ها ز قـامت می شنـاسنـد

ای کاش در مـیـدان نـقاب از رو نگیرد

تا دشـمـن کـوفی رهـش هر سـو نگـیـرد

ای وای اگر قـدِّ رسایش را بـبـیـنـنـد            مانـند پـیـغـمـبر صدایش را بـبـیـنـنـد

هنگام رفتن خـنـده هایش را بـبـیـنـنـد            احـوال بـابـا و دعـایـش را بـبـیــنـنـد

هـر کـیـنـه ای دارند بر رویش بـریـزند

تـیـغـی ز سر تا بـین ابـرویش بـریـزنـد

لـفـظـی نـمـی آیـد بـه بـالای بـلـنـدش            شب، رنگ می بازد به گیسوی کمندش

دُورش نگه دارد خدا از هر گزندش            از چـشـم بد محـفـوظ ماند بند بنـدش

مِـهـرش نمی گـردد عوض با کـل دنـیا

او را بــبــخـشـایــد خــدا بــر ام لــیــلا

قـرآن که می خواند دل از دلها بریزد            از صوت گرمش سـورۀ طاها بریزد

از غـمـزه هـایـش سـیّـدِ بـطحا بریزد            وز نـام او بـنــد دل  مـاهــا بــریــزد

بــایــد مــرام او شــود سـرلـــوحـۀ مــا

تــنـهـا نـه از اکـبــر بـمـانـد نــوحــۀ ما

چون قصد میدان میکند بلواست بلـوا            هرجا به میدان پا نهد غوغاست غوغا

تیغ از نیامش چون کشد مولاست مولا            رمـز عـبـور او مدد زهراست زهـرا

هـرگـز کـسـی تاب هـجـومش را ندارد

کـس چــشـم دیــدار قـدومـش را نــدارد

ای کاش خصمش اربا اربایش نسازد            این قـوم، پـرپـر پیش بـابـایش نسازد

یک دشت ،پُر از قدّ و بالایش نسازد            دریای خون از جسم رعـنایش نسازد

ای کـاش اگـر شد ارباً اربا پیش دلـبـر

زیـنـب نـبـایـد بـر سـر بــالـیـن اکــبــر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمد خسرو نژاد نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی           اشبه الناس به پیــغـمـبـر خـاتـم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنـعـان نـزنم            که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی


ای علی اکبر لیلا،که تو در رتبه و جاه          پـسر خـاتــمـی و مـفـخــر آدم بــودی

ای نبی روی وعلی صولت و زهرا شوکت          گـوهــر حـلـقــۀ انـگـشـتر خاتم بودی

احمدی حُسن وحَسن خُلق وحسینی خِصلت           صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی

درهمه ملک عرب شهره به زیبایی وحسن         در سـمـاواتِ ادب نـیـّـر اعظــم بودی

ازهمان خال سیاهی که به کنج لب توست          میتوان گفت که تو، ماه مجـسـم بودی

ماه شعبان ز جمال تو درخشـان شد و باز          ماه تـابـنــدۀ شب های مـحــرم بـودی

بیشتر، از شهدا نام تو را می خـوانند          که به میــدان شهادت تو مـقــدم بودی

دل ودست تو نلرزید و نشد عزم تو سست         در ره دین خـدا ثابت و محکــم بودی

با لب تشنه چــرا کشته شدی بـر لب آب؟          تو شفا بـخـش دل عیسی مریــم بودی

چه بگوید به مدیـح تو بیان(خسرو)؟            که تو شایسته تر از هرچه بگویم بـودی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : سیید هاشم وفائی نوع شعر : مولود یه وزن شعر : لا حول ولا قوة الا بالله قالب شعر : رباعی

در عرش فرشتگان چه غوغا کردند            بــزم طرب و عشق مهــیــا کــردنـد

با آمــدن عــلــی اکــبــر، بــا شــوق            رخــســار محــمــدی تمــاشـا کردند


****************************

یک غـنچــه ز گـلخــانۀ ایــزد آمـد؟            یا آن که بهشت سبـز و سـرمـد آمد

با دیـدن اکبـرش چنین گـفت حسین             یکـبــار دگــر بــوی محــــمـد آمـد

: امتیاز

زبانحال مادر حضرت علی اکبر در ولادت او

شاعر : جواد حیدری نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

لطف خــدا شـامل به هنگــام دعــا شد           چون نام من مقبــول قلب مـرتضی شد

منّت ســرم بـنهــاد از بـهــر کـنـیــزی           تا همســرم سلطان دشت لالــه ها شــد


اول کــسـی بودم که در بیت حسیــنـی           فــرزند زیبــایی به دامــانــم عطــا شد

تا اهل بیت ازصورتش خورشید چیدند           در چشمشان پیدا جمال مصـطفــی شد

گـفـتـنـد یــا اُمّـاه جایت هست خــالــی           امشب که زیباتر ســرای هل اتــی شد

در مــاه پـیـغـمـبـر گــل پـیـغـمـبـرآمـد

الله اکـبــر چــون عــلــیِ اکــبــر آمــد

در کودکــی هم دلبــر دل های مـا بود           زهرا صفت،حیدر جمال، احمد لقا بود

چون جده اش زهـرا قـدم میـزد الـهـی           هـمراه عـمّـه در میــان کوچــه ها بـود

صوت اذانش مُرده دل را زنده میکرد           دل از همه می برد از بس با خـدا بود

وقتی که مُحرم می شد و احرام می بست           دیگــر نبود اکبــر که ختــم الانبیـا بود

احرام او در طوف کعبــه دیــدنی بود

لبیــک از لعــل لبـش بـشـنـیـدنــی بود

من امّ لـیــلایــم کـه لــیــلا پــروریــدم           در دامنم یک ســرو رعنــا پــروریـدم

یعقـوب ها را مات این دردانـه کــردم           من یــوسفــم را پـاک و زیبا پروریدم

گـفـتـنـد او آئـینــۀ روی رســول است           ازجان خود شیرین تر او را پروریدم

دستــور ها را من ز زینب می گـرفتم           در مکتب او پــور زهــرا پــروریــدم

الله اکـبــر را به گــوشش من ســرودم           او را مــؤذن بــهــر بـابــا پــروریــدم

یک لحظه غــافل از علی اکبــر نبودم

خــدمتگــذارش بــودم و مــادر نبــودم

اکبــر کـریــم خــانــۀ خــون خــدا بود           بر مــادرش زهــرا قسم او مجتـبا بود

او ســورۀ والعصر قـرآن حسین است           زیــرا عـصـاره بر تمــام انـبـیـا بــود

در کــربلا گر رحمت حق جـلوه دارد           او رحــمــة لـلـعـالـمـیــن کــربــلا بود

خُلقش عظیم و منطقش وحــی الــهـی           الله اکــبــــر در اذان نــیــنــــوا بــــود

گر در عمل با امر او مشهور گــردیم

روز جزا پشت سرش محشـور گردیم

او سرور و مـولا و سلطان دل ماست           فرمانده ی مطلق به سامان دل مـاست

او قلب یاسین است و یاسین قلب قرآن           او مـعــنــی آیــات قــرآن دل مــاسـت

یــاد شهیــدانــی که از او فیض بردند           او بهتــرین الگــوی ایمــان دل ماست

گر از شهیدانِ به خــون خـفته بپرسی           گویند اکبر جــان و جانــان دل ماست

زیباترازعرش و جنان و باغ رضوان           پائین پــای قبــر سلطــان دل مــاست

ای مــرگ مهلت تا ببـیـنم کــربلا را

زائــر شوم لیــلای آل مصـطفــی را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و همچنین حفظ بیشتر حرمت اهل بیت و مدح واقعی آنان و دوری از اغراق گوئی؛ ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

چون جده اش زهرا قدم میزد خرامان           او حــافظ زینب میــان کوچــه ها بـود

صوت اذانش مُرده ها را زنده میکرد           دل از همه می برد از بس با خدا بود

بیت زیر به دلیل ایراد روایی و محتوایی حذف شد

او رحم کرد از کشتن دشمن حذر کرد           ورنه عــدو معـدوم در آن ماجــرا بود

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

مدینه و گــل لبـخـنـد سیـدالشـهـداست          شب است و خانه ثارالله و چراغ هُداست

خـدا عجب پسری داده بر امام حسین          که پای تا به سر آیینۀ رسول خداست


علی است نام و علی جلوه وعلی آئین          علی جلال وعلی صورت وعلی سیماست

تمام چشم شده بـاغبانِ گـلـشنِ وحــی          نگاهش از همه جانب به لالۀ لیلاست

تمامِ نور بـود ذرّه، روی او خورشید          تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست

خدا به یوسف زهرا دوباره یوسف داد          چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست

هرآنکه دید جمال ورا به حیرت گفت           محمد است؟علی؟یا که سیدالشهداست؟

محمد است علی؟ یاحسین؟ یاحسن است؟

به پنج تن قسم این حُسن کلِّ پنج تن است

ز بـحر نـور درخشید گوهری دیـگر          ویا به دست خدیجه است کوثری دیگر

مـدینــه مکــه شده، مکه بیت عبـدالله          کــنـار آمنــه بینـم پـیـمــبـری دیـگــر

و یا که مکــه شده خــانۀ امـام حسین          و یا ز کعـبـه درخشیده حیدری دیگر

دوباره فــاطمه آورده یک امام حسن          و یا عیان ز حسین است منظری دیگر

مـگــر که ام‌بـنـیـن بـاز زاده عبـاسی          ظهـور کرده ز عبـاس، منظری دیگر

مگر دوبـاره حسینی دگـر ظهور کنـد         که بـاز جلوه کند روی اکبری دیـگـر

به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست         خــداشناس نیـم گــر زنـم دری دیـگر

همین بس است مرا لطف و رحمت وکرمش

که جان کبوتر بام و دلم بود حـرمش

قدش چو نخلۀ طوبا و هر دلی چمنش          رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش

عجب مـدار اگر آید از ریاض بهشت          زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش

ز مکتبِ «اَوَلَسنا عَلَی الحق‌»اش پیداست          که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش

هــزار قـافـلــه دل از پـیـمـبـران خـدا          زدند چنگ محبت به زلف پر شکنش

تن مـطهـرش از جــان پاک نیکـوتـر          سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش

عجب نـدارم اگر بشنوند بوی بهشت           هزار یوسف مصری ز بوی پیرهنش

گشوده دیده به رخسار دلربای حسین

به عالم آمده تا جان کند فـدای حسین

نخورده شیر بود تشنه کامِ جامِ الست            به غیردوست زده پشت پا به هر چه که هست

علی، حسین، حسن، زینبین یـا عباس          به هم دهند او را همچو لاله دست به دست

دو دست در دل قنداقه و دو چشم به دست         دلش به سلسلۀ زلف یـار شد پـا بست

گرفت جان به کف و ایستاد بر سر پا          به زخم‌های تنش چوبه‌های تیرنشست

سلامِ عشق بـر آن عاشق خــداجـوئی          که هرچه را به جزعهد دوست بود،شکست

روا بود که ننوشند خـلق، آب حیــات          ز جام او که ز جام عطش بود سرمست

اگـر نــبـود خطا، آشـکــار می‌گــفـتم           که این پسر بود از کودکی حسین پرست

جهان فداش که تا پای جان حسینی بود

هنوز نامده در این جهان حسینی بـود

الا تمام محمد به خلق و خوی ومرام          به خُلق وخوی و مرام محمدیت سلام!

تـوئی شهید ولایت که از ولیت درود          توئی علی که ولیِّ خدات گفتــه سلام

شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت          که صبح یازدهم کس نـدیده مـاه تمام

قــیــام‌ها بـه قــیـام تـو متــصـل بـایـد          که زندگیت ســراسر قــیــام بـود قیام

توئی که از شب میلاد بر قد و قامت          قُــمــاط بـود بـه حج شهـادتت احـرام

هماره نـور دهــد مشعل هــدایت تـو

تــمــام طاعت "میثم" بـود ولایت تو

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

شهادت تـو بـه تـوحــیــد آبـرو بخشید         ولایت تو همان دین ماست در اسلام

اگر چه نیست نکوتر عبـادتی ز نماز          بدون مهر تـو حتی بـود نماز حــرام

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : مسعود اصلانی نوع شعر : مولود یه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

دل می رود به دل شدگان اقـتــدا کند           شـاید کــسی بیاید و او را ســوا کند

از آیه های حمد مدد می شود گرفت           بــاید وسیــله ای گــرۀ بستــه وا کند


من خاک زاده ام ونشستم که یک نفر           این خاک تیره را به نظر کیمیـا کند

تا زیردست وپای گدایان دلم شکست           دستی بلـنـد شد که دلــم را دعــا کند

جمعیتی ست پشت در خانه ی حسین           یعنــی کــریــم آمده فــکــر گــدا کند

امــروز اولین پســرش را حسین دید           پـس می رود عـقـیـقــۀ او را ادا کند

در آسمــان شب زده مهتــاب را ببین

 ارباب زاده نه؛ خــود ارباب را ببین

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن          مجنون شدن اسیر به پای عـلی شدن

مــاه حسین! جـان به فــدای رسیدنت          این شغل ماست،شغل فدای علی شدن

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد          چشمش تو را گرفت برای علی شدن

بی خــود دل حسین برایت نمی طپـید          این است رسم جاذبه های علی شدن

حــالا که راه رفتــن و طرز نگــاه تو          مانند فاطمه است سوای علــی شدن

وقتی تورابه سینه گرفته علی خوش است          راهی دشت کرب و بلای عـلی شدن

در گوش باد قصه ای از آسمان بگـو

 الله اکــبــر، اکـبــر لـیــلا اذان بگــو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : علیرضا لک نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

این روزها مجنون تر از دیروزهایم           دنبــال لیــلای نگــاهــی بی صدایم

گــاهی سـراغ بـال های خــود میایم           انــگــار آبی تر شــده رنگ دعــایم


اعجــاز زمـزم شستشو کرده دلـم را

 یعنی که چشمت زیر و رو کرده دلم را

مسجــد بیا تا که محــمّــد را ببــیــنند           مــردم دوبــاره روح اشـهد را ببینند

تا عابد و معبود و مــعــبــد را ببینند           حنّــانه ها این قــامت و قـد را ببینند

رو برنگردان ورنه این مردم بمیرند

 الله اکبــر را بــگــو تا جان بــگیرند

هر شب که دستان شــمــا بالا می آید           خورشید در قلب سحر، گویا می آید

عطـر منــاجــات شب زهــرا می آید           نــام همه همسایه ها این جــا می آید

آقا که تو بــاشی فــرامــوشی نــدارد

شمع در این خانه خــاموشــی ندارد

نذر تو کردم این پر خــاکستـری را           قلبی که داری با اشــاره می بری را

اشکی که حالا آمد و آن دیگری را           این دست هــای خــالی پشت دری را

آری، نداری بهترین عذر و بهانه است

در غیــبت بابا پسر آقای خانه است

دلداده ی نام تو احساسش جوانی ست           با همت چشم تو دور از ناتوانی ست

در انتظــار معجــزات ناگهــانـی ست           روی زمین هم باشد اما آسمانی ست

اصلاً علــیِ اکــبــری ها مـثــل آبنــد

از جنس شیرین دعــایــی مستجــابند

زیبــاتــریــن آئیــنــه از روز ازل تو           آقــای آقــازاده هــای بــی بــــدل تــو

یعنــی کــریم بن کــریم این محــل تو           شمشیر زن مثل علی ضرب المثل تو

بر هــم بزن تــاریــکی خنّـاس ها را

ازریشه بر کن این خدا نشناس ها را

رعدی بزن تا زیر پایت ســر بریزد           از وحشتت با این رجــزها پر بریزد

هرکس که دارد کینه ی حیدر بریزد           تیغی بچــرخان زَهره ی کافر بریزد

یک تپه کشته مانده بی چون وچرایی

 وقتی که تو از میسره بیرون می آیی

من مطمئنم پای تو ســوزد جگــرها           دیــگــر نمی آید صــدایی از پــدرهــا

ویران شود پشت سرت قلب قمرها           تو می روی و وای بر این نوحه گرها

من مطمئنم بی تو این دل دل نمی شد

کِشتیِ صبرم راهی ســاحــل نمی شد

بال و پــر روح الامین پــیــراهن تو           خــون تمــام عــاشــقــی ها گردن تو

دست خــیــام کــربــلا بــر دامــن تو           بابـا بــمــیــرد ای پســر با رفتــن تو

شمشیرها گل بوسه از روی تو چیدند

تصویــر پاره پــاره ای از تو کشیدند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : قصیده

می ایــستم امـروز خـدا را به تمـاشــا           ای محــو شکــوه تو خـداونــد سـراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستـم           من نیز جــوانــم، ولی افتــاده ام از پا


آتش بــزن آتش به دلــم، کــار دلـم را           ای عشــق میــنــداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پــســر عشق           یعنی که مکــن با دل من هیــچ مــدارا

با آمدنت قاعده ی عـشـق به هم خورد           لیلای تو مجنـون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:           "الــمنــتــه لله که در میــکـده شـــد وا"

ابروی توپیوسته به هم خوف و رجا را           چــشــمـــان تـو کـانــــون تـولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خـلـق محـمد           معـــراج بـرای تو مهــیــاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است           پیـراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است           یا شیــر خــدا روی لبت کــاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسیـن است           هـر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"           شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشۀ شش گوشه دلم با تو سفرکرد           نــاگـاه درآورد ســر از گنبد خــضـرا

مجنون علی شد همۀ شهر  ولـی من           مجنــون عـلی اکـبــر لیــلام به مــولا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محسسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

قلــم امشب زمــان تعــظیـم اسـت            سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب            غسل روحت به آب تسنیم است


از چه ساکت نشسته ای برخــیـز            بهتریـن روز بیـن تــقـویم است

ســـــاعـــت شـــادی دل مــا بــا            شـادی اهل بیـت تنـظیــــم است

آمـــــد آئــیـــنـــه ی رسـول اللـه            ای قــلــم بـاز وقـت تقـسیم است

نیمی از سیــب عشـق، پیغـمبــر            علی اکــبـر هم آن یکی نیم است

جمع پیــغــمبر و امــام عــلــــی

از خــدا آمــدت سـلام، عــلــــی

تویــــی پیــغــمـبر امـام حسـین!            حضــرت حــیــدر امـام حسیـن!

اولیــن بـار بر لـب تــــو رسیـد            بــوســـه ی نــوبـر امـام حسیـن

دست های تو بعــــد از این دارد            حـکــم بــــال و پر امـام حسیـن

ننــشستی به جــز به رســم ادب            لحظه ای محــضــر امام حسیـن

قــســم راست به جـوانــی مــان            بــه عـلــی اکـبــــر امــام حسیـن

ما گــدایــیــم و شــاهــزاده تویی

آن که ما را نجــــات داده تــویی

مثـل زهـــــرا عبـادتــت بـــــوده            مثــل حــیـــدر شجــاعــتت بوده

به حــســن رفته ای زمـان کــرم            مـثـل بــابــا ســخـاوتـت بــــوده

شب میــلاد، عموی ســرو قدت            مــحــو در قــدّ و قـــامـتت بوده

«اَوَلسنا عَــلَی الحَقَت» بی شک            ســنـدی بـر بـصیـرتــت بــــوده

بیش از این باید احتــرام شــوی

شأنت این بود که و امـام شــوی

نــام تـو کـوه را تــکـان بــدهـــد            روشـنایـــی به آســمــــان بــدهد

خط و مشی تو ای جــوان حسین            راه را یـاد هــر جــــوان بــدهـد

صبــح روز دهــم به مـأذنـه هـا            بــا صـدایــت خــدا اذان بــدهــد

پـــــدرت نـه امـام تـــو بـایـــــد            بــا فـــراق تــو امـتــحـان بـدهد

داغت آن گونه بود که می رفت            پـدر تو ســه بـار جـان بــدهـــد

مــوقــع رفــتنت، کــنــار تــنـت

وقــت تــشــیــیــع کــردن بدنت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و همچنین حفظ بیشتر حرمت اهل بیت علیهم السلام بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

آی پــیــغــمـبر امـام حسـین!        حضرت حیدر امـام حسیـن

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد زیرا عصمت مختص ۱۴ معصوم است

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو        حکم تثبیت عصـمتت بوده

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

ما را نظر دوست خـدا باورمان کــرد           با یک صلوات ازدگران برترمان کرد

ذکر صلواتی که خــدا هـدیه به ما داد           ذکری ست که هم سفرۀ پیغمبرمان کرد


هم ســفــرۀ پیــغــمبر اکـرم شدن مــا           فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد

با حب علـی عاشق زهــرا شده ایم و           این عشق  غـبـار قـدم  مـادرمان کـرد

خاک قـدم فــاطــمـه بودیم که بی بی           با نام حسن عاشق وعاشق ترمان کرد

با عشق حسن بوده گرفــتـار حسینیم           این کار حسین است اگر نوکرمان کرد

سلطان شده باشیــم غــــلام درِ اوییم

در اوج، کــف پای علــی اکبر اوییم

میلاد گل سرسبـد شاه جــهــان است           خـاک قدمش تــاج سر اهل جنان است

شیــــریــنــی نـام علـی اکــبــر لیـلا           نقــل دهن مجــلس شیرین دهنان است

ای لیلی لیلای حرم، خوش قد و بالا           نام تو شروعی ست که آغازاذان است

گفتیم که میلاد علی روز پــدر بـود           گفتند که میلاد تو هم روز جوان است

هم حیدر کراری و هم احـمد مخـتار           چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

پس حق بده از چشم تو کفار بترسند           تا پلک تو تیر وخم ابروت کمان است

تو جــمع همه پــنج تن آل عبــایـــی

تو عـلت زیــبــا شدن مــأذنــه هایی

در روز ازل عشق و صفا را به تو دادند           یعنی همۀ ارض و سما را به تو دادند

عــبـاس اگـر که عــلـی کرببـلا  شـد           پیغمبـری  کــرببـلا  را  به  تو دادنـد

با صوت اذان تو بـه داوود عیان شد           تا روز ابد حُسن صدا را بـه تـو دادند

ازبس که گره باز نمودی ز دل خلق           مانند حسن جود و سخا را به تو دادند

عــیـسـای مـســیـح حـرم آل مـحـمـد           بی واسـطه معجون شفا را به تو دادند

در پیش تو خورشید چه افتاده می آید

پیـراهن  شـه بـر تـن شه زاده می آید

ای روی تو چون روی پیمبرعلی اکبر          هستی نــوۀ ساقی کــوثــر علی اکبر

تو لایق شمشیر عــلی بودی و هستی           باید بــزنی بر دل لشگـــر علی اکبر

با واسـطــه شــاگـرد یـدالله زمــیــنـی           از بــــرکت عباس دلاور علـی اکبر

تیغ کـج  تو  نـعرۀ یا  فـاطمـه  دارد           انــداخته دور و بر تو سر علی اکبر

مشغول دعاگـویی تو زینب کبراست           از جــــای بکن قلعۀ خیبر علی اکبر

هرکس که تورا دید به پای تو سرانداخت

با دیدن ابـروی کـج تو سپـر انـداخت

بی عشق تو هر قلب پـریشان شده باشد           چون کاخ خرابی ست که ویران شده باشد

اصـلاً عجبی نیست که بـا نیمه نگـاهت           یکبـاره گدا حضرت سلطان شده باشد

اصلاً عجبـی نیست کـه دور و بری تو           با گــوشۀ چشمان تو سلمان شده باشد

اصلاً عجبـی نیست کـه هر بندۀ گمراه           با صوت اذان تو مـسلــمان شـده باشد

اصلاً عجبی نیست که این شاعر گمنام           بـا لطف شما صاحب دیوان شده باشد

اصـلاً عجبی نیست کـه مخــروبۀ قلبـم           با لـطف خـــدایـی تـو ایوان شده باشد

 ما هر چه کـه هستیم گرفتار تو هستیم

 صد شکرکه عمری ست بدهکار تو هستیم

ای کـاش بـه ما نیز صــفاتـی برسانی           از لعل خودت یک صلواتی برسانی

انــدر خــم یک کوچـه نشسـتیــم بیایی           تـا این که به مـا راه نجاتی برسانـی

ما تشنۀ یک جرعه زچشمان توهستیم           تا این که خـودت آب حیاتی برسانی

خالی شده این دست خودت پربکن آقا           ای کـاش به مـن نیز بـراتی برسانی

بــالـی بـده تـا کــــربـبـلایــم بــرسـاند           ای کـاش بــرات عــتـباتـی بـرسانی

دلتنــگ حـریــم پـسـر فــاطمه هستـم           ای کــاش در این هـفتۀ آتی برسـانی

بوی تو می آید به نظر وقت اذان است

ایــن عطر گمانم ز نسیم رمضان است

بگذار که امسال سحر یــار تو باشـم           مهـمان سـر ســفـرۀ افــطــار تو باشم

نگذار که یک عمر جدا از تو بـمانم           نگــذار که یک عمر فقط بار تو باشم

نگـــذار اسیـر غــــم دنیا شـده باشـم           بگــذار که یک عمر بدهکار تو باشم

داروی طبیبان به خــدا نیـست دوایم           داروی من این است که بیمار تو باشم

بگذار در آن مـاه، شب لیــلۀ قـدری           یک ثــانیه ای هــم شده زوار تو باشم

بـگـذار محــــرم برسد اذن بگیــرم

بگــذار شب هــشــتم امســال بمیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

در روز ازل عشق و صفا را به تو دادند           افسار همه ارض و سما را به تو دادند

با صوت اذان تو بـه داوود عـیـان شد            تـا روز ابـد اوج صـدا را بـه تـو دادند